ترجمه: ما آیات و نشانههای قدرت و حکمت (بلکه کلیه صفات جلالیه و جمالیه) خود را در آفاق و در انفس (در باطنشخصیتهایشان) نشان میدهیم. تا برایشان هویدا و آشکار شود که خداوند متعال (یا قرآن) حق است. آیاپرورودگارت کفایت نمیکند که بر هر چیز شاهد و گواهد است.
بدان تحقیقاً ایشان (مردم)( در مورد ملاقات با خدای خود تردید دارند لکن او بر هر چیز احاطه دارد. بعضی اخباریکه در تفسیر آیه نقل شده و اما از دیدگاه عرفان متناسب با ظاهر و تفسیر آیه است و به نظر میرسد چنین است افاقجمع افق یعنی جایگاههای طلوع خورشید است و به اعتبار اینکه هر شهر و دیار و سرزمینی محل طلوع خورشیدش بامحل دیگر متفاوت است سیر آفاقی سیرسرزمینهای مختلف است که در هر جائی از نقاط مختلف زمین مملو از آیاتو نشانههای علم، حکمت، قدرت، صنع و بالاخره مظهر تجلیات صفات جلالیه و جمالیه حضرت حق است و سیرآفاقی تماشای کلیه صفات در تمامی مظاهر همچون دریا، صحرا، جنگل، آسمان و کهکشان، قعر اقیانوسها، پرندگان،خزندگان و غیره میباشد چه این که هر موجودی در سعه وجودی خود، مرآتیت خاص خود را به نسبت حضرتمعبود ایفا میکند و چون این خصوصیت (مرآتیت و مظهریت) از ذات ممکنات نشأت نمیگیرد بلکه عین ربط و لطفحضرتش به نسبت ممکنات است تعبیر «سنریهم ایاتنا فی الافاق» از مصدر جلال و جمال، صدور تکوینی و تشریعییافته و به تعبیر سادهتر خداوند آیات و نشانههای صفات خود را در ممکنات تجلی میدهد نه اینکه ممکنات ذاتاًمظهریت داشته باشند. لکن تماشای رازهای خلقت در تماشاگه راز با سیر انفسی و پرواز مرغ اندیشه بر فراز آیات،توسط نفس (شخصیت باطنی) میسور است حتی با انفس باید سیر انفس نمود پس همانطور که براق سیرآفاقیحقیقت نفس و انفس است، برای سیر انفسی نیز همین براق، تنها وسیله عروجی است که باید با طی مراحل آفاق وانفس به معراج قرب رسید همانطور که پیامبر اکرم (ص) در شب معراج با براق نفس محمودیه خود، ابتدا سیر آفاقینمود و به مسجد الاقصی رفت تا پس از این سیرو تماشای ملکوت انبیاء و اولیاء در معبد (مسجد الاقصی) آنها وتوقف بر سکوی پرواز آنان، سیر انفسی را آغاز نمود تا جائی که به مقام قوس «أوأدنی» رسید.
و از آنجا که نفس انسان یعنی شخصیت باطنی او مجموعه اندیشه، روح و قلب است در لسان اخبار و روایات لقاء الله،بوسیله قلب ممکن و میسور تلقی شده همانطور که از امیرالمؤمنین سؤال شد: آیا خدای خود را میبینی؟ پاسخفرمود: وای بر تو، من هرگز خدایی را که نبینم پرستش نمیکنم.
و در روایات دیگر سوال شده: چگونه میتوان خدا را دید فرمودند با حقیقت ایمان، با چشم دل نه با چشم سر، پسانسان با تفکر اندیشه میکند و مقصد را مییابد و با روح پرواز میکند و با دل قلب ارتباط پیدا میکند و با چشم دلمیبیند و معبود را در خود جای میدهد و دل را مقر حکومت و استیلاء الهی قرار میدهد و به مقام وصال میرسد ودر این مقام (مقام وصال) نوعی وحد که ذاتی نیست بلکه از خصوصیات کمال قرب و حب است در خود مییابد.
نتیجه سیر آفاقی و انفسی آنست که به مقام شهود میرسد و حق بودن خدا و کلام او (قرآن) را حتی حق بودن ولی خدارا شهود میکند و این مرحله از تبین (انه الحق) در خویشتن خویش است.
گر چه فاعل «أسراء» و مبین حق بودن حق و شهادت بر شهید بودن خداوند متعال بر تمام ممکنات جز ذات اقدسمحبوب و معبود. کسی نیست لکن قصد و عزم، مقدمات این سفر وسیر باطنی را ایجاد میکند و هر چه عزم را سختر وطلب و شوق بیشتر باشد، سرعت این سیر (سیرانفسی) بیشتر و سریعتر میشود بطوریکه غالب بر زبان میکردد و بهجائی میرسد که در آنی که نه از آنات زمانی است به عالیترین مرحله سیر (در حد سعه وجود نفس خود) میرسد و ازآنجا که براق این سیر، نفحه الهیه میباشد، حقیقت این نفخه از حد زمانی که جز و ماهیت ممکنات است عاری ومجرد است پس مفهوم غلبه بر آنات زمانی برای اهل دل و عارف واقعی بالله تعالی امر واضح و روشن است.
و باید توجه داشت که دو بال این براق، حقیقت متصله به دو حقیقت نبویه و علویه یعنی نبوت و ولایت است که درخبر است بر دوبال جبرئیل امین محمد و علی نوشته شده و اگر باطن هر موجودی از این دو حقیقت که فی نفس الامرحقیقت واحده است، مدد نگیرد امکان عروج و صعود محال و غیر ممکن خواهد بود همانطور که در روایت استپیامبر اکرم (ص) نیز در شب معراج بر براقی نشست که روح اعظم او از دو قدرت متحده ومتصله محمدیه و علویهبرخوردار بود و بر دو بال او نیز نوشته بود «محمد و علی»
و در برخی از اخبار آمده که بر بالی کلمه توحید (لااله الا الله) و بر بال دیگر (محمد و علی) نوشته بود واضح است کهاین نوشتار تکوینی، بر باطن ملکوت او نوشته شده یعنی ذات او متمکن از قدرت الوهیت و نبوت و ولایت است وتکون او درمقام مظهریت توحید به مظهریت حقیقت محمدیه و علویه که به نص قرآن در آیه مباهله با تعبیر «انفسنا»حقیقت واحدة میباشد، ظهور و تجلی یافته.
و بر اهل دل واضح و مبین است حقیقت براق چیزی خارج از حقیقت نفس محمودیه نیست پس نبی اکرم با استیلاء برنفس خود طی عروج فرمود.
حال باید متذکر شویم که مؤمن نیز با دو بال باطنی خود که متکون و مقتدر به قدرت خداوند متعال و قدرت ولایتمطله (حقیقت محمدیه و علویه) که در حقیقت طولیه قدرت واحدة است و در مقام مظهریت درد و مرآت محمدیه وعلویه تجلی کرده میتواند طی مراحل عروجیة نماید و به تماشای آیات الهیه در مظاهر محمدیه و علویه بپردازد.
و این خبر مشعر به همین حقیقت است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود:
انَّ الله تجلی لِعبادِهِ مِنْ غَیرِ اَنْ رَأَوهُ و اَراهُم نفسه مِن غَیرِ انْ تَجلی لَهُمْ
همانا خداوند متعال بر بندگانش بدون آنکه او را ببیند تجلی و ظهور میکند و خود را به آنها بدون ظهور و تجلی نشانمیدهد.
و این مرحله است که انسان گاهی تجلی و ظهور را مییابد و مستغرق مجلی و مظهر میشود و زمانی چنان مستغرقلقاء میگردد که هرگز مظاهر را نمیبیند.
بعد دیگر مسئله (سیر آفاق و انفس) آنست که چون جهان و انسان، مجموعه عوالم ناموست و ملکوت جبروت بلکهبه یک معنا لاهوت میباشد، با سیر انفسی میتواند عوالم ثلاثه یا اربعه وجودیه خود را پس از تهذیب نفس، سیرنموده و به مراحل و مدارج عالیه کمالات عرفانی برسد و مسلم است که طی دین مراحله منوط به تمامیت هر مرحلهمقدمه بر مرحله مؤخر یعنی عالیه میباشد پس باید از جهان ناسوتی خودبگذرد و قوالب مادی و موانع عنصری وناسوتی خود را که به حجب ظلمانی تعبیر شده در خود بشکند تا به عالم ملکوت راه یابد.
و درجهان ملکوت پس از سیر و تماشای ملکوتیان و رسیدن به مقام ذکر باطنی که ظهور حقیقت تسبیح و تهلیل وتکبیر تحمید در باطن خویشتن است از علایق محامد رسته و درعشق محمود مستغرق گشته یعنی به مقام محمودیتبرسد تا به عوالم برتر راه یابد گرچه این مقامات بعضاً مختص به ذوات مطهره معصومین (س) میباشد لکن در رتبةمنزلة (به قدر سعه وجودی) هر کس میتواند به مقام نازله از مراحل عالیه آنان برسد.
در این مرحله با ملکومت خود و ملکوت اشیاء آشنا میشود و ماهیت تمام موجودات برایش روشن میگردد همانطورکه پیامبر از خداوند متعال مسئلت نمود: رَبِّ اَرِنِی الاشیاء کما هی ـ یعنی پروردگارا ماهیت و ملکوت کل ممکنات را بهنشان بده و این رؤیت نه رؤیت با چشم است بلکه مشهود ملکوت ممکنات است که هر گاه انسان به این مرحله شهودبرسد تمام ممکنات را از مظاهر حق میبیند همانطور که فرمود «حتی تبین لهم انه الحق»
چشم ملکوتی انسان ملکوت اشیاء را میبیند و گوش ملکوتی او صدای باطنی و ملکوتی موجودات را میشنود کهچگونه به تسبیح مشغولند «و انْ منْ شیء الا یستبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیهم» در این مرحله میباید که ملکوتکل شیء از باطن ولی اله مدد میگیرد و قلب و قطب عالم امکان به ممکنات امکان ادامه حیات حبی میبخشد زیراحیات و حرکت حبی موجب لقاء و حرکت باطنی و ظاهری تمام موجودات است، همانطور که حضرت امیر صلواتاله علیه فرمود:
من به منزله قطب برای عالم امکان هستم.
در این راستا با مجردات مرتبط میشود، فرشتگان برایش سخن میگویند و او محدث میگردد و برای نمونه عرضمیکنم که، عارف بزرگوار مرحوم آقا فخر تهرانی میفرمود: که مرحوم آیت ا... فکوریزدی میفرمودند: گاهی کهاستخاره میکنم صدائی را میشنوم که میگوید ؛ چنین و چنان بگو مثلاً بگو مسافرت شما به مشهد مقدس خیر وبرکت است. این مقام همان است که گوش انسان با صدای فرشتگان آشنا و با خود فرشتگان مأنوس میگردد ناگفتهنماند که برای محدث بودن مراحلی است که مرحله عالیه آن اختصاص به ذوات مقدسه چهارده معصوم دارد ومراحل دانیه شامل اولیاء و مردان خدا میشود.
البته گوشی که غیبت میشنود، موسقی ـ حتی موسیقیهای صدا و سیما ـ را میشنود هرگز نمیتواند با صدای عالمبالا مرتبط شود.
تمام گناهان باطن و ملکوت انسان را ظلمانی و تاریک میکند زبانی که دروغ میگوید، غیبت میکند بوی بدی میدهدکه اهل دل آن بو را میتوانند استشمام کنند حتی نوع بوی بد را میشناسند یعنی میفهمند که فلان آقا که با او ملاقاتکرد دروغ گفته و فلان فرد غیبت کرده زیرا بوی بد غیبت با بوی بد دروغ، فرق دارد، دو نوع است.
بعد دیگر همانطوری که بوی عطر از کلمات ذکریّه تسبیح یا صلوات تجلی میکند.
گفتند: در زمان مرحوم ملاعلی کنی، یک روستائی هر وقت خدمت آقا میرسید، همین که وارد اطاق میشد عطریفضای اطاق را پر میکرد به او گفتند چه عطری مصرف میکنی جواب نداد ـ یک روز آقا پرسید برای مردم بگو از چهنوع عطری استفاده میکنی، گفت: هیچ عطری استعمال نمیکنم لکن حقیقت این است که من بر پیامبر (ص) بسیارصلوات میفرستادم، شبی در عالم رؤیا دیدم در مکانی جمعیت نشستهاند، من هم آنجا بودم، ناگاه دیدم وجودمقدس و نازنین نبی اکرم (ص) وارد مجلس شد ـ فرمود چه کسی بیشتر از همه بر من صلوات میفرستد، هیچکسجواب نداد من هم سکوت کردم با خود گفتم شاید اینها بیشتر از من صلوات بر محمد و ال محمد میفرستند. مرتبهدوم پیامبر همین سؤال را کرد، کسی پاسخ نداد بار سوم سؤال فرمود هیچکس جواب نداد سپس پیامبر به من اشارهکرد و فرمود تو از همه کس بر من بیشتر صلوات میفرستی ـ برخیز و جلو بیا - به خدمت آنحضرت رفتم ـ لبانم رابوسید از خواب بیدار شدم از آن روز هر گاه تنفس میکنم بوی عطر از دهانم بیرون میآید و فضا را معطر میکند. آریکلمات زیبا و اذکار و اوراد و نیز تلاوت قرآن و صلوات بر محمد و ال محمد دهان انسان را معطر میکند لکن متأسفانهما از طرفی دهان و زبان باطنی (زبان ملکوتی) خود را معطر میکنم و از طرف دیگر با غیبت و تهمت و دروغ، آثار آنهارا خنثی مینمائیم.