بارها پيش ميآمد که تنها نشسته بود ميپرسيدند آقا چه کار ميکني؟ همانطور که به گوشهاي نگاه ميکرد و سخت در تعمق انديشه بود متوجّه سؤال نميشد مجدداً سلام و سؤال ميکردند جواب ميداد: داشتم براي درسي که بايد بدهم مطالعه ميکردم و حال آنکه کتاب جلوي او نبود.لهذا يکي از شاگردان ايشان (آيت الله سيّد محمّد حسيني کاشاني) در پاسخ حقير دربارة کيفيت تدريس آيت الله بهاءالديني گفت: درس خارج ايشان کوتاه و مختصر بود لکن در درس، بعضاً مطالبي ميفرمود که در هيچ کتابي نبود، حرفهای تازه داشت که بسيار ارزنده بود. اصولاً مرحوم آيت الله بهاءالديني مرد تفکر و انديشه بود هرگاه تنها ميشد به تفکر در توحيد و صفات و اسماء الهي ميپرداخت و سير انفسي او با سير در مراحل عاليه توحيد عرفاني آميخته و همراه بود، شايد بتوان گفت که مرحوم آيت الله بهاءالديني موفقيتش مرهون دو امر بود، يکي مبارزه با نفس، ديگري تفکر: تفکر در توحيد و مراتب آن، تفکر در قيامت و مواقيت و مراحل آن، تفکر در شأن و منزلت امام معصوم (ع) و انسان کامل، تفکر در آثار رحمت الهي و...
و اصولاً ذکر ايشان ذکر حال بود نه ذکر قال؛ حالات ذکريه آن مرحوم به سرحد مراحل ذکر (که بحث آن مفصل است)، او را رسانيده بود.