روزي آقا فخر تهراني منزل حقير آمد فرمود: بيا به عيادت آقاي بهاءالديني برويم که سخت مريض است و مداوا فايدهاي نداشته، عدهاي جمع شويم و ختم صلواتي به جهت سلامتي ايشان داشته باشیم، انشاءالله شفا يابد. به اتفاق آقا فخر به منزلی که آقای بهاء الدینی بستری بود رفتیم پاکتي پر از دارو بالاي سرش بود، مشغول ختم صلوات شديم سپس حديث کساء خوانده شد بعد توسّل به چهارده معصوم(ع) سپس قدري روضهخواني کردند و بعد نهار صرف شد و همه متفرق شدند، من و آقا فخر آخرين نفراتي بوديم که از خدمت ايشان مرخص شديم، آقاي بهاءالديني فرمود: اينها براي من دکتر و دارو آورده اند ولي من از خدا شرم دارم داروها را مصرف کنم زيرا طبيب مرا بيمار کرده و اگر بخواهد مرا شفا خواهد داد.
این فرمایش ایشان اشاره به آیه شریفه دارد که : «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ.»: و چون بيمار شوم او مرا شفا مىدهد.