[در این بخش سعی نموده ایم گزیده ای از خاطرات آیت الله مبشر از آیت الله کشمیری (ره) را که در جلسات درس و دیدارها بیان کرده اند و از طرف ایشان اجازه نقل آنها را داریم بیاوریم:]
از اول انقلاب، آيت الله کشميري را گاهي در صحن مطهر حضرت معصومه سلام الله عليها ميديدم که عبايش را بر سر کشيده و بدون توجه به مردم، مشغول ذکر است و به راه خود ميرود و گاهي ميديدم که به ديدن جعفر آقاي مجتهدي ميآمد ولي حقير از نزديک با او آشنا نبودم تا اينکه در سال چهارم انقلاب منزلي در صفائيه قم خريداري نمودم اتفاقاً حضرت امام (قدس سره) منزلی براي آقاي کشميري خريداري کردند که نزدیک منزل ما بود.
روزي از منزل بيرون آمدم، در کوچه پياده ميرفتم، آيت الله کشميري بر روي صندلي عقب پيکاني نشسته بود و از نزديک حقير ميگذشت، با تبسّمي خاص به بنده نگاه کردند و نگاه و صورت خود را از اين ناچيز برنگرداند، پيوسته لبخندي ميزد و نگاه ميکرد در همين فاصله کوتاه، زماني که ماشين از بنده دور ميشد سرش را برگرداند و باز هم نگاه ميکرد. القاء کلام با نگاه، شيوه اهل دل است، آنچه در اين مدت کوتاه گذشت، به مانند خلاصه گفتار او اين بود که به منزل ما بيا! دوست دارم با هم مرتبط باشيم. بعد از ظهر يا فرداي آن روز به خدمت ايشان رسيدم با خود گفتم: اگر برخورد گرم و صميمانه داشت، ميفهمم آنچه القاء شده است صحيح بوده و همينطور شد؛ استقبال کمنظيري فرمود، تمام قامت از جاي برخاست و پس از مدتي که در خدمتش بودم براي خداحافظي از جا برخاستم آن مرحوم نيز از جاي برخاست و به بدرقه اين ناچيز آمد و تا درب منزل مرا بدرقه کرد، روز بعد ديدم درب منزل حقير زده شد، درب را گشودم، ديدم آيت الله کشميري جهت بازديد تشريف آوردند، با اينکه دأب آن بزرگوار اينطور نبود؛ اين شيوه و رفتار صميمي بين حقير و ايشان تا آخر عمر او ادامه داشت و هر روز که ميگذشت رابطه قلبي من با ايشان تنگاتنگ و صميميتر ميشد. مکرر با يکديگر به مسافرت رفتيم و آخرین بار، چند ماه قبل از فوت آن مرحوم به مشهد مقدس جهت زيارت حضرت ثامن الحجج(علیه السلام) مشرف شديم و در این سفر آخر، دستوری به حقیر فرمودند.